چهره واقعی هنرمندان

هدف از این وبلاگ معرفی چهره واقعی هنرمندان به مردم می باشد

چهره واقعی هنرمندان

هدف از این وبلاگ معرفی چهره واقعی هنرمندان به مردم می باشد

چرا این سایت بعضی ها را عصبانی میکند؟؟؟؟؟

چرا این سایت بعضی ها را عصبانی میکند؟؟؟؟؟ 

راستی  با وجود چندین سایت و گروه  به  به  و چه چه  گوی گوگوشی چرا این سایت ناقابل  بعضی ها  از جمله  آقای مهرداد را تا حد جنون عصبانی کرده است؟ بطوری که با دهها تن برای خفه کردن همین یک صفحه اینترنتی ناقابل در مکاتبات شبانه روزی هستند.  پاسخی برای این سوال ندارم ولی شاید دلیل آن باشد که جوابی ندارند که در مورد این همه ابتذال بدهند. اصولا این اشعار بی سر و ته و این ویدیوهای چرند و ملودی های بی ارزش جایی برای دفاع  و چاره ای جز عصبانیت باقی نگذاشته است. بیاد دارم همین چند ماه پیش این حقیر نیز با چشم تعصب به همه قضایا نگاه میکردم و در ثنای آلبوم چرند مانیفست در چند سایت اینترنتی مطلب نوشتم ولی امروز باید  با چشم باز و با دقت تمام همه چیز را زیر ذره بین برد. دیگر آن جنگ های تبلیغاتی و ماراتون مقاله نویسی برای گوداد به پایان رسیده  و زمانه زمانه  ارائه کار های  درست است. کسی که عنوان دیوا را یدک میکشد نمیتواند در ویدیو های بی ارزش پنج  شش هزار دلاری  آقای کوجی بازی کند  و از تیغ انتقاد مردم در امان بماند.

آخرین خبر ها هم حاکی از آن است که مهرداد جون عزیز با کلی گریه  و زاری به شهیار جون  نازنین مراجعه نموده  و خواستار آن شده اند که در برنامه بعدی از این سایت حقیر حال مفصلی گرفته شود و احتمالا همان مزخرفات  تکراری  و ملال آور مثل امنیت خانه و این چرندیات که همیشه از قنبر جان شنیده ایم دوباره گفته شود.هیچ بعید هم نیست که مانند دفعه گذشته از خود گوگوش بخواهد تا بر روی خط یک تلویزیون  لس آنجلسی بیاید وآن دفاعیات جانانه را تکرار نمایند. البته بسیاری عقیده دارند دیگر اساسا  هنرمند مستقلی بنام گوگوش وجود خارجی ندارد و مدتهاست به گوداد مبدل شده است. به هر حال از این اتفاق استقبال میکنیم چون بهترین تبلیغ برای این سایت حقیر بوده  و موجب جلب توجه بیشتر به آن میگردد.

شکست مفتضحانه دیگری در انتظار گوداد؟؟؟؟؟

بعد از شکست آلبوم  بی سر و ته  مانیفست و کنسرت های نیمه خالی گوداد در شهر های مختلف آمریکا خبر برگزاری کنسرت گوداد در ونکوور در یک سالن بیست هزار نفری منتشر شده است.  واقعا وقتی عقلی در سر بعضی ها نباشد از چشیدن طعم تلخ شکست گریزی نیست. وقتی کنسرت گوداد در واشنگتن دی سی با بیش از 300 هزارنفر جمعیت ایرانی و افغانی فقط 4000 نفر را بخود جلب میکند و سالن ده هزار نفره حتی با وجود صد ها بلیط افتخاری تا نیمه هم پر نمی شود چگونه میتوان بیست هزار ایرانی را در ونکوور پیدا کرد که حاضر باشند صد ها دلار برای شنیدن صدای شیهه بعضی ها بپردازند؟ این در حالی است که کنسرت پر سر و صدای گوگوش در سال دو هزار و با وجود اشتیاق و انتظار بیست و یک ساله مردم در ونکوور با حضور شش هزار نفر برگزار شده بود.

گوداد که ازتعداد  حاضرین کنسرت های واشنگتن  و لاس وگاس  و سان فرانسیسکو دریافته بودند که این گنده گویی ها را باید به کناری بگذارند در دالاس یک سالن 6000 نفره را برای اجرای برنامه  انتخاب کردند ولی دریغا که یک سوم این سالن نسبتا کوچک هم خالی بود و باز هم بلیط های مجانی بود که  توانست تا حدی از آبروریزی جلوگیری کند. از جمله همان بلیط هایی که برای برخی افراد فرستاده شده بود تا برای آقای مهرداد جیغ بکشند. در واقع نفس گوداد با لغت سولد آوت منافات دارد و هرگز آن را تجربه نخواهد کرد. به هر حال به انتظار معجزه ای  مینشینیم  تا پر شدن سالن بیست هزار نفره ونکوور را شاهد باشیم.

اما خبر بدتر از پر نشدن سالن دالاس اجرای بد گوگوش در آن شب بود. به گفته افراد زیادی که در آن شب در سالن حضور داشتند گوگوش در روی صحنه تعادل نداشته و بسیارخسته تر و  مسن تر از کنسرت لاس وگاس به نظر میرسیده. تقریبا تمام ترانه ها راخارج خوانده (به جز آی مردم که گویا این یکی را خوب اجرا نموده) و با تشویق کم مردم هم روبرو شده است. گوگوش در آن شب ابیات ترانه ها را جابجا میخوانده یا فراموش میکرده است و این عدم حضور ذهن در در آهنگ آهوی عشق به اوج خود میرسد بطوری که کل ترانه را فراموش مینماید . گوگوش بعد از این افتضاح سعی میکند به شوخی برگزار کند و آن را به کبر سن ربط میدهد. البته کسانی که در چندین کنسرت اخیر خانم گوگوش حضور داشته اند بخوبی میدانند که از کنسرت لاس وگاس تا دالاس سن ایشان تفاوت چندانی نکرده است و این عدم تعادل بیشتر به استفاده از برخی مواد ناناز کننده ارتباط دارد نه کبر سن. راستی آیا همین ناناز کننده ها رشته ناگسستنی پیوند گوگوش با مهرداد جون  را تشکیل نمیدهند؟ آیا وقت آن نرسیده گوگوش خانم به مردم توضیح دهند چرا خانم زویا زاکاریان  به هیچ وجه حاضر به رویارو شدن با ایشان و جیگر طلایشان نیست؟ آیا این موضوعات به هم ارتباط ندارند؟ اطلاعات کاملا دقیقی وجود دارد که این نظر را تایید مینماید.

گوگوش شگفتی ساز سال جدید

 گوگوش شگفتی ساز سال جدید

شگفتی های گوگوش در سال تازه همچنان ادامه خواهد داشت. به گفته منابع خیلی  خیلی موثق

به گفته منابع خیلی خیلی موثق خانم گوگوش در سال تازه هم مثل سال کهنه آلبومی به بازار ارائه خواهند داد که با شیهه های گاه و بیگاه آقا مهرداد همراه خواهد بود. شعر های آلبوم به سبک و سیاق  همان وطن کیه وطن چیه لالایی بچگیه وطن تویی وطن منم   منم که بال بال میزنم  و چقدر خوبه  ضربدر چهل خواهد بود. البته به دلیل گنگ بودن معانی اشعار و طبق توافق به عمل آمده با آقای شهیار قنبری در مصاحبه جام جم قرار است یک سی دی دیکشنری هم به آلبوم ضمیمه شود تا دیگران هم از مفهوم آن سر در بیاورند. این جان نثار پبشنهاد مینماید که بهتر است یک دیکشنری فارسی به فارسی هم به آن بیافزایند چون حتی ما جان نثاران مقیم وطن با داشتن تحصیلات عالیه سر در نیاوردیم  که ماه کامل سر سفره گریه هامو سرکشیده یعنی چی!! راستی چی شد که درد خانم گوگوش کابوس بی دردان شد  و چرا خانم گوگوش که معمولا به کوچه میزدند خانه نشین آقای قنبری شدند. به هر حال وقتی قافیه تنگ بیاید حتی  جان دان و منتسکیو هم به جفنگ می آیند چه برسد به حضرت مسطتاب قنبر. البته مهرداد جون جون قبلا در گفتگو با ضیا جون جون  دشمن اسبق ، دوست سابق و خصم فعلی گفته بودند تا یک سال دیگر هم مهلت میدهند و اگر از کار های ایشان استقبال نشود کلی کار شیش و هشت را خواهند ساخت چرا که ایشان به گفته خودشان اوستای شیش و هشت هستند. با توجه به پایان مهلت مقرر دوازده ماهه  و شکست مفتضحانه مانیفست احتمالا آلبوم جدید گوگوش جون و مهرداد جون یا همان گوداد جون جون جون کلی هم کار قری خواهد داشت که بیا و ببین. طفلکی مانیفست آلبوم بدی نبود ولی نمیدانیم چرا در کانال پر بیننده  پی ام سی از پله شانزدهم بالا تر نرفت. ولی به هر حال به قول معروف قدر زر زرگر شناسد قدر پشگل  سبز علی.

راستی یک مسابقه برای همه دارندگان پی اچ دی ادبیات فارسی . هر کسی معانی این ابیات را بفهمد یک سی دی شکست خورده مانیفست را جایزه خواهد گرفت:

 

چکار بکار شب داری    بذار که خوابش ببره

ماه اگه بیداره ولی       پلک ستاره می پره

(نه بابا!!!! شایدم شب پره جان تو)

......

اگر کمی فرصت باشه      آفتاب هنوز زیاد میاد!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگرکمی فقط کمی            دلت بخواد دلت بخواد!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

...........

 

*******************

 و اما خبر های دیگر: گویا گوگوش جون بعد از موفقیت گوداد (گوگوش جون به اضافه مهرداد جون جون)  قصد داشته با عباس قادری (گوقاد)  و جواد یساری (گوساری)  هم کار دوصدایی داشته باشد ولی این هنرمندان قبول نکرده اند و گوگوش جون جون را به بی کلاسی متهم نموده اند!!

به گفته همین منابع خیلی خیلی موثق در سال تازه هم شگفتی های ویدیویی گوگوش خانم ادامه پیدا خواهد یافت.  گوگوش جون که در سال کهنه به عنوان اولین خواننده ایرانی در نقش لزبین و همجنس گرا در ویدیوی نجاتم بده غوغایی بپا کردند و از این نظر هم تاریخ ساز شدند امسال هم با همان دلبر فتان  که در ویدیوی قبلی با دیدن تصویر زیبای گوگوش خانم در تلویزیون از خود بیخود میشدند و در تختخواب قل میخورند به هنرنمایی خواهند پرداخت و گویا به توصیه کوجی جون اولین  صحنه های هم آغوشی و لب به لب  شدن گوگوش جون را با دلبرک کمر باریک در سال جدید شاهد خواهیم بود. البته با یک عالمه اور و ادا و چشمک و فلاش.  البته معلوم نیست که کدوم عاشق کدوم یکی شده اند و چرا گوگوش جون جون با این همه عشق به دلبرشان اجازه میدهند اسکاچ برایت بدست بگیرند و ماهی تابه ها را با آن دست های مبارک بشویند. آن هم با آن همه اندوه جدایی وقتی از سر قبر مادر بلند شده و یکسره به بیمارستان بر بالین پدر شتافته بودند. ای گوگوش  جون جون جون سنگدل.

در ضمن کوجی جون هم لازم نیست برای ویدیو های گوگوش جون جون زیاد وقت صرف کند چون گوگوش جون آنقدر ساده تشریف دارند که هر آشغالی  را برایش درست کنند طفلکی قبول می کند دیگر. کوجی جون فقط باید برای ویدیو های اندی وقت زیاد صرف کند وگرنه کیفیت ویدیو های گوگوش تا همان حد فریده و قیصر و ......  کافیست.

 از شگفتی های کنسرتی چه بگویم که خبر های رسیده دل آدمی را به تاپ تاپ می اندازد.  گوداد جون ببخشید گوگوش جون و مهرداد جون جون یک تور دور دنیا ترتیب داده اند که بیا و ببین. مهرداد جون جون( جیگر طلای گوگوش جون جون) در مصاحبه ای با خوشوقتی اعلام کردند که بزودی ما به همه جای دنیا میرویم و ما کنسرت های زیادی خواهیم داشت و ما در این کنسرت ها آهنگ اجرا خواهیم کرد و ما انتظار بیست و یک ساله مردم برای دیدن ما را پاسخ خواهیم گفت و ما قرار است به تاجیکستان برویم و ما به رئیس جمهور تاجیکستان هم گفتیم باید هم تولد من و هم تولد گوگوش عزیز روز ملی باشد وگرنه ما به جایی نمی رویم. مهرداد جون جون که در عینک تیره مدل دهه هشتاد و کت چرمی که از صندوق خانه مامان جون جونشون در تهران آورده بودند بسیار زیبا به نظر میرسیدند کمی اظهار ناراحتی هم میکردند گویا بوی نفتالین کت چرمی ناراحتشان میکرد و مرتب در صندلی مبارک جابجا میشدند.   به هر حال مهرداد جون جون گفتند گه برای کنسرت ها گوگوش جون جون جون کلی لباس تهیه دیده اند از پر و پشم گرفته تا دم قاطر و شتر و   مهره مار که از گلو و گردن خواهند آویخت.   خود مهرداد جون جون هم به نمایش آخرین مدل های لباس های گارسونی ادامه خواهند داد که انشالله صاحبین رستوران های با کلاس خوششان بیاید. مهرداد جون جون همچنین قول دادند که بر خلاف کنسرت دالاس که در آن گوگوش جون جون کلی ملنگ بازی در آورد و همه آهنگ ها را خارج خواند و شعر ترانه ها را فراموش کرد قبل از آمدن به روی صحنه از آن ماده های شریف مصرف ننمایند و با هوش و زبر و زرنگ  برنامه  را اجرا نمایند.   مهرداد جون جون جون همچنین از مردم خواست که کم لطفی نکنند و مثل کنسرت های قبلی سالن های کنسرت گوداد را نیمه خالی رها نکنند که در این صورت هم مهرداد جون قول میدهند افتضاحات قطع صدای کنسرت سان فرانسیسکو را تکرار نکنند.

 بعد از دعوای گوگوش جون جون با امیر قاسمی و نیدرلندر و بعد هم جدایی از آرین پروداکشنز در سال گذشته شاهد عقد قرارداد ایشان با کمپانی دروازه دولاب Darvaze Doolab Entertainment بودیم که امسال گویا با این کمپانی هم به هم  خواهند زد و با کمپانی گاربج ایونتز Garbage Events قرارداد خواهند بست . فقط خدا به داد مدیران گاربج ایونتز بد بخت برسد اگر عکس مهرداد جون جون از عکس گوگوش جون جون جون در آگهی ها و پوستر ها کوچکتر باشد یا اینکه اصرار داشته باشند گوگوش جون جون اول نخواند.   وای وای وای وای

 راستی تا یادم نرفته باید اشاره کنم که سی دی جدید گوگوش جون جون جون را هم ابتذال رکوردز به بازار خواهد داد.

گوگوش تا سیاهی در دام ابتذال کوجی و مهرداد

زیاد دور نبود آن روز ها همین پنج سال پیش بود. با حضور نورافشانش صحنه های بزرگ بین المللی را  یکی پس از دیگری فتح میکرد. آوازه های هنرنمایی هایش مرز ها را در می نوردید. با آلبومی زیبا و بدیع و پر از نو آوری باز گشته بود. زرتشت به گفته خودش حدیث نفس بیست و یک سال سکوتش بود. رها شده از بند قافیه و وزن با ملودی ها و تنظیم هایی گوش نواز.  آن روز ها به ابتذال و بی فرهنگی رایج در لس آنجلس معترض بود و این اعتراض را حتی به قیمت ناخشنودی همکاران قدیمش با صدای بلند فریاد میزد. آن روز ها مطبوعات بین المللی از او به عنوان دیوا و الهه آواز نام بردند و او را همپای ادیت پیاف و اریتا فرانکلین  دانستند.

امروز اما شاه ماهی به خاک افتاده است. از خاک اسیر و گوشه نشین به............رسیده است . نغمه های جدیدش نه خریداری دارد و نه درخواست کننده ای. در سفری به دبی درهمین  چند هفته پیش آلبوم مانیفست را در قعر جدول آلبوم های تازه دیدم و نه جزو کم فروش ترین ها که کم فروش ترین. به گفته سی دی فروشان آن شهرفروش  آلبوم نیما و کامران و هومن با ضریب بیست از مانیفست فراتر رفته است. نه کسی میخرد نه کسی گوش میدهد نه کسی درخواست میکند و بد تر از همه نه کسی اهمیتی میدهد.

شاه ماهی دیروز که گلبانوی امروز شده باید برای آوردن چند هزار نفربه کنسرت وعده ده بار لباس عوض کردن را در رسانه ها بوق بزند.  او که دیدن ثصاویر برنامه هایش آرزو بود امروز در ویدیو های ابتذال آمیز نقش آفرینی میکند. در قالب کوماندوی گیس بلند با کلاه کپ برگشته و عینک تد لاپیدوس در خرابه ای ناشناس قر میدهد و با بد نام ترین پیام آور ابتذال لس آنجلسی هم آواز میشود.

چه کسی برای او ویدیو میسازد؟ نیازی نیست بدنبال نامش بگردید. کافی است صحنه های تکراری و ملال آور قبرستان و تختخواب و زیر پل و دخترک کمر باریک و چشم و ابرو مشکی و آتش گرفتن گیتار و صخره و بیابان را ببینید تا کارگردان را بشناسید.دیگر فلش های کور کننده و  چشمک های سرگیجه آور جزء جدایی ناپذیر ویدیو های گلبانو شده است. خسته کننده ..... پیش پا اقتاده .... تهوع آور 

چه کسی برایش نغمه میسازد؟ یکی از بی استعداد ترین های موجود. نه سوادی در موسیقی دارد نه پیشینه قابل اعتنایی.

چه کسی با او همصدایی میکند؟ بد صداترین خواننده زمانه ما. نه کم طرفدار که بی طرفدار. عاجز از اجرای برنامه ای انفرادی برای یکصد نفر.

مدیریت برنامه هایش در دست کیست؟ لاتی بی سر و پا که امروز حتی دوستان لس آنجلسی اش به گند دهانش اعتراض میکنند. همان که بی پروا فحاشی میکند ایمیل های پر از فحش میفرستد و واژه  ت..... از دهان کثیفش نمی افتد. به در و دیوار میزند به زمین و زمان ناسزا میگوید تا بلکه حقیقت تلخ بی طرفداریش را وارونه جلوه دهد.

نه من این گوگوش را دیگر دوست ندارم. به خاک افتادنش را نمی خواهم ببینم. این همه ابتذال این همه اشتباه این همه سوء مدیریت. کابوسی چند ساله برای هنرمند توانایی که با ندانم کاری هایش به ورطه نابودی افتاده است. آنچه بیش از پیش این داستان را درد آور نموده آن است که شاه ماهی دیروز و گلبانوی امروز بیش از هر کس دیگری از حقایق آگاه است و حد اقل در سه برنامه تلویزیونی سعی در آرام کردن  طرفدارن دلسرد شده اش داشته است.

همه این حرف ها را کسی بیان میکند که بیش از سی سال از عمر گرانبهایش را از نه سالگی صرف عشقی پوچ به او نمود. چه لحظه های ارزشمندی که میشد در کنار عزیزان از دست رفته سپری کرد ولی در سمساری ها به دنبال صفحات و مجلات قدیمی گشتم تا شاید عکسی و خبری از معبود کاغذی ام در سال های دور بیابم. چه ساعت های غیر قابل برگشتی که برای تکه عکس کهنه ای از او صرف نمودم. چه هزینه های گزافی که در راه جنگ های اینترنتی و تلفنی با این و آن هدر شد.

به چشم خود  سیل اعتراضات مردم به این خانم گلبانو را دیدم و برای یکبار فقط یکبار دل به دریا زدم تا بر عکس سایت های دیگر که همواره ویترین زیبایی را تحویل بازدید کنندگان میدهند حقایق را منتشر کنم. حقیقت محض. صدها پیام واقعی از سوی صدها دوستدار واقعی. ولی چه سود؟ بودند بادنجان دورقابچین هایی که تا دیروز اسم آن پسرک را هم بیان نمیکردند و از واژه  زردنبو برای وی استفاده میکردند ولی امروز عاشق و سینه چاک در آرزوی مکالمه ای چند دقیقه ای با خانم گلبانو در دفاع ازپسرک سینه میدرند.

از  مکالمات دورغین شبانه با گوگوش تا مصاحبه های خیالی که هرگز بوقوع نپیوست در دور باطل دروغ ... نیرنگ..... حیله.... و دوباره دروغ چرخیدند و همچنان میچرخند.  همانها که با کوره سوادی دیگران را به بی سوادی متهم میکنند و با زبان مادری شکسته بسته شان انگلیسی هم در میکنند. پر از غلط املایی و انشایی. مدرنند دیگر. باید بلغور کرد تا همه بدانند که بعضی ها هستند.

همانها که بیش از چهل ایراد از مانیفست گرفتند و امروز همان چهل ایراد را به دیگران نسبت میدهند و در ثنای مانیفست مقاله مینویسند.  همانها که شوهر شان به شهیار قنبری در جام جم تلفن کرد و گفت این کنیزکان خواهد منند غلط است حالا همین جمله را به باد حمله میگیرند. براستی که معنای تازه ای برای بی شرمی یافته ام. خیلی ها بیاد دارند که کدام علیا مخدره میگفت شناسنامه من مارش عزاست. که این ترانه ها پر از غلط است. که چرا در سه ماه آلبوم ساختند. که چرا با این زردنبوی بی استعداد ترانه دو صدایی خوانده است. که چرا این زردنبو برایش آهنگ ساخته و چرا همین زردنبو آهنگ ها را تنظیم کرده است. خیلی ها بیاد دارند که کدام  علیا مخدره میگفتند " من که با این زردنبو کاری ندارم برای من این زردنبو یک وسیله است برای رسیدن به گوگوش"

به هر حال عشق من به گوگوش به پایان رسید و با کمال خوشوقتی باید اعلام کنم در آرامش عجیبی بسر میبرم. وقت گرانبهایم را صرف زندگی و کارم میکنم. روزانه چندین ساعت وقت زیاد می آورم. به مسافرت میروم. کتاب میخوانم. مقاله مینویسم. دیگر لازم نیست برای جنگ های پوچ اینترنتی نیمه شب بیدار شوم تا جواب این و آن را بدهم. دیگرنیازی ندارم تا مبلغ هنگفتی از پول زحمت کشیده ام  را  برای یک روجلدی رنگ و رو رفته قدیمی  بپردازم. دیگر مدتی است با خاک و خل این سمساری ها بیگانه شده ام. آزاد و رها هستم. بی قید شاید کمی هم دلشاد. دلشاد از اینکه تا بیش از این دیر نشده چهره واقعی بت کاغذی را شناختم. بتی که بیش از هر کس و هر چیز از دوستداران خودش نفرت دارد و برای آنان پشیزی ارزش قائل نیست.

و اما یک خبر برای بادنجان دورقابچین ها... یک ماهی اینجا روی خاک افتاده دارد میمیرد....... برای خاطر خدا هم که شده یکی آن را بردارد و دوباره به آب بیندازد.... حالا اگر دریا نشد به حوض کهنه خاطرات........ قبل از آنکه آخرین نفس هایش را بکشد....... آخر این ماهی روزی شاه  همه  ماهی ها بوده است.